علامه طباطبایی
« یک معصیت خدا با کل نظام آفرینش منافات دارد

موقعیت شما : صفحه اصلی » خاطرات » خاطرات آزادگان
  • شناسه : 3011
  • 06 سپتامبر 2020 - 8:38
  • 1022 بازدید
  • ارسال توسط :

.
اولین ماه محرم و صفر در اسارت در. سال ۱۳۶۱ در اردوگاه موصل بودیم .

با فرا رسیدن ماه محرم اولین چیزی که به فکرمان می رسید پوشیدن لباس مشکی بود که متاسفانه آن هم در دسترسمان نبود.

در سالهای ۵۹ و ۶۰ بعثی ها به اسرای قدیمی یک سری لباس فرم مشکی با خطوط سفید دادند . یکسری هم لباسی شبیه لباس کارگران شرکت نفت که پیراهن و شلوار آن یک تکه بود، داده بودند که به رنگ سرمه ای بود و به آن بیلرسوز می گفتیم.

بچه ها قسمت بالا تنه ی آن یعنی پیراهن را جدا کرده و با بقیه آن هم یک شلوار ساده و یا کردی درست میکردند.

در ماه محرم بچه ها دنبال لباس تیره بودند و هرکس از این نوع لباس ها داشت بیشتر حال میکرد .

عراقیها یک سری لباس فرم سبز لجنی هم داده بودند با اینکه ضخیم بودند و لباس زمستانی محسوب می شدند ولی در ایام محرم به تن بعضی بچه ها می دیدیم ..

مراسم عزاداری در ایام محرم بعضی روزها بعد از نظافت و صرف صبحانه (خوردن آش) در یکی دو آسایشگاه به دور از چشم عراقیها برگزار می شد

بچه های دیگر آسایشگاه ها هم به این آسایشگاهها می رفتند البته این در صورتی بود که عراقیها مزاحمت ایجاد نکنند. و آن امری محال بود .

ما آن جا نگهبان داشتیم .

به محض این که وضعیت قرمز می شد ؛ بچه ها سریع متفرق می شدند و برای اینکه وضعیت را عادی جلوه دهیم بعضی ها سریع با حوله خود به داخل حمام های بین دو آسایشگاه میرفتند . بعضی در قسمت ظرفشویی و رختشوئی حمام ها شروع به شستن لباس می کردند( این شامل روز تاسوعا و عاشورا نمی شد چرا که در این دو روز هرسال بعثیها آب اردوگاه را قطع میکردند.). خلاصه آنهایی که داخل آسایشگاه و در محل مراسم بودند هر کسی به کاری خود را سرگرم می کرد . یکی مشغول خواندن قرآن ، کتاب ، دوخت و دوز و یا گفتگوی دوسه نفری و… البته …. تجمع بیش از سه نفر ممنوع بود ، بعضی هم به آسایشگاه های مجاور می رفتند و آنجا خودشان را مشغول می کردند . هرچند که وقتی سرباز عراقی داخل آسایشگاه می آمد از،تعداد و وضعیت ظاهری بچه ها خصوصا بعضی از آنها که از آسایشگاههای دیگر آمده بودند مشکوک می شدند .

خلاصه امکان داشت برگزاری مراسم یک ساعته نوحه خوانی و سینه زنی عادی با این وضعیت حدود سه ساعت طول بکشد !!!

جالب اینکه بچه ها خسته نمی شدند و برای یک سینه زدن برای امام حسین علیه السلام لحظه شماری میکردند .

بیشتر برنامه ها بعدازظهرها به محض اینکه داخل آسایشگاه می رفتیم یا بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد

. در زمان برگزاری مراسم بعضی از بچه ها که پتوی قهوه ای و یا تیره داشتند آنها را برروی دیوار آسایشگاه و یا دور ستون ها به نشانه عزاداری آویزان میکردند.

ادامه دارد……….

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*